کد خبر: ۱۳۴۶۸
۲۸ آبان ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۰
علیرضا باقری با پوست و گوشش، گل‌بال بازی می‌کند

علیرضا باقری با پوست و گوشش، گل‌بال بازی می‌کند

علیرضا باقری بازیکن کم‌بینا و کم‌حرفی که یکسال است وارد تیم ملی گل‌بال شده است. او نقص در حس بینایی‌اش را طوری با تقویت حس شنوایی جبران کرده است که از آن دستاورد می‌سازد.

عبارت «ورزشکار کم‌بینا» معرف او نیست؛ علیرضا شنونده‌ای حرفه‌ای است که صدای توپ را تبدیل به گل «تثبیت بُرد» می‌کند. نقص در حس بینایی‌اش را طوری با تقویت حس شنوایی جبران کرده است که از آن دستاورد می‌سازد. علیرضا باقری تا این سن، مسیر آینده‌اش را با اندکی دید و صدالبته صدا ساخته است؛ صدای توپ، صدای هم‌بازی و مربی‌اش، صدای مادرش و صدای راسخی که درون خودش جریان دارد.

جوان متولد‌۱۳۸۱، بازیکنِ کم‌حرف سالن گل‌بال که یک سال است وارد تیم ملی شده و با یک گل زده، در مسابقات آسیایی مهر امسال خوش درخشیده است. این روز‌ها نه‌تنها همین موفقیت تازه، که مسیر زندگی‌اش، ارزش روایت دارد.

 

«داشته»‌های علیرضا از دنیا

از کوچه‌های خین‌عرب برخاسته و بیست‌وپنج سال است در خیابان توس‌۷۰ و محله خاتم‌الانبیا (ص) زندگی می‌کند. آموزش برای او از مدرسه نابینایان امام‌علی (ع) شروع شد؛ زیرا از بدو تولد با بیماری آر. پی درگیر بوده است. شکل بیماری ارثی او و خواهرش طوری است که تنها بخش کوچکی از دید مرکزی را به همراه دید جزئی محیطی دارند. با‌این‌حال در زمان اولین برخورد، ما را متعجب می‌کند و شبیه کسی که هیچ نقصی در بینایی ندارد به ما می‌رسد و سلام و احوالپرسی می‌کند.

علیرضا می‌گوید: بیشتر کار‌های شخصی‌ام را خودم انجام می‌دهم. رفت‌وآمد با خودم است. ورزش، دانشگاه و کارم را باهم پیش می‌برم. ورودی سال‌۱۴۰۱ رشته روان‌شناسی در دانشگاه آزاد هستم و رشته‌های ورزشی دیگر را هم از دوومیدانی تا شطرنج امتحان کردم.

 

برای علیرضا باقری، زمین گل‌بال همان جایی است که سرآمدی را برایش معنا بخشیده است«تک» مثل بازیکن شماره «یک»

 

پسر کوچک، قهرمان بزرگ

سالن ورزشی تقوا در فرامرز عباسی، جایی که ما شاهد حمله‌ها و دفاع‌های جانانه علیرضا هستیم، کنار مدرسه نابینایان امید است. تحصیل این ورزشکار حرفه‌ای هم در دوره راهنمایی از همین مدرسه شروع شده است؛ «به‌دلیل معلولیتی که دارم از ابتدا در مدرسه نابینایان درس خواندم. سالی که به اینجا آمدم به‌دلیل جابه‌جایی که در خانه‌مان داشتیم، مدتی همین‌جا در خوابگاه زندگی کردم. دوستم ابراهیم هم مثل من بود. او گلبال بازی می‌کرد. هم سالن ورزشی نزدیک بود و هم رشته مناسب حال ما بود. برای همین من هم تشویق و وارد این رشته شدم.»‌

او چهارده‌ساله بود که دست هایش را در گلبال برای حمله بلند کرد؛ البته نه منظم و پیوسته. اوایل بیشتر مثل نوجوانی بود که نمی‌دانست راهش از کدام مسیر می‌گذرد؛ «چون در خوابگاه بودم و سالن در زمان‌هایی به رشته گلبال اختصاص داشت، ما با ورزش مشغول می‌شدیم. از همان سال اول به سالن آمدم، ولی اگر بخواهم حرفه‌ای و مفیدش را حساب کنم، چهار سال است که گلبال بازی می‌کنم.»‌

 

سرآمدی بدون امکانات

علیرضای خوش‌روحیه با سرشانه‌هایی ورزیده، جلو دروازه عریض گلبال می‌نشیند. دروازه‌ای که ۹‌متر عرض زمین به آن تعلق دارد. حالا علیرضا در پست دفاع راست با پیراهن شماره‌یک، طوری جلو لنز عکاسمان فیگور می‌گیرد که در بازی‌های قهرمانی حضور دارد.

در تیم گلبال، هماهنگی بین سه نفرِحاضر در زمین مهم‌تر از قدرت فردی است

او می‌گوید: در تیم گلبال، هماهنگی بین سه نفرِ حاضر در زمین مهم‌تر از قدرت فردی است. هر حرکتی و هر دفاعی وابسته به اعتماد واقعی است که بین آنها جریان دارد.

همین که این مرد گلبالیست، دستش را از روی زمین برمی‌دارد، به مشکلات مسیر ورزشی‌اش اشاره می‌کند؛ «پوست ما مستقیم با زمین در تماس است. به‌دلیل اینکه در این سالن ورزش‌های دیگر مثل والیبال هم برگزار می‌شود، کف آن آلوده است. یک‌بار به همین دلیل، به بیماری پوستی مبتلا شدم و مشکلات زیادی برایم به‌وجود آمد.»

 

برای علیرضا باقری، زمین گل‌بال همان جایی است که سرآمدی را برایش معنا بخشیده است«تک» مثل بازیکن شماره «یک»

 

قهرمانی آسیا با اقتدار

علیرضا، بازیکن تیم ملی که در مسابقات گلبال قهرمانی آسیا بسیار مقتدر ظاهر شد. تیم ایران در این بازی‌ها، تیم‌های عربستان، استرالیا، عراق، ازبکستان و تایلند و چین را شکست داد و با قدرت، قهرمان این رقابت‌ها شد.

علیرضا که یکی از اعضای ثابت تیم ملی کشورمان بود، خاطره جالبی از این رقابت‌ها به یاد می‌آورد و می‌گوید: در بازی نیمه‌نهایی رقابت‌های قهرمانی آسیا پاسیفیک که پیش از فینال برگزار شد، یک گل بد خوردم، آن هم درست وقتی تنها بیست ثانیه به پایان بازی نیمه‌نهایی مانده بود. آن گل باعث شد فشار زیادی بر من وارد شود. البته ما در آن بازی، تیم تایلند را بردیم و به فینال رفتیم. به خاطر همان فشار بود که سعی کردم در فینال بازیکنی باشم که خودم و مربی‌ها از من انتظار داشتند. در بازی فینال یک گل زدم که پیروزی ما را مقابل تیم چین که نایب‌قهرمان جهان و المپیک بودند، قطعی کرد و در‌نهایت قهرمان شدیم.

سابقه این ورزشکار توانمند حالا پر است از حضور در زمین‌هایی که برای رسیدن به سطح حرفه‌ای لازم بوده، ولی همراه این تجربه‌های شیرین، سختی هم در جریان بوده است. می‌گوید: به ما قول دادند پس از این قهرمانی، مبلغی به عنوان پاداش بدهند که هنوز اتفاق نیفتاده است. جدا از این، چنین مبلغ کمی تهش خرج باشگاه بدن‌سازی، خرید مکمل‌های ورزشی و هزینه‌های درمان می‌شود.

باقری اضافه می‌کند: همین یک ماه پیش، وقتی از مسابقات برگشتیم، در کمرم احساس ناراحتی کردم. درد و التهاب در زمان بازی ایجاد شده بود، ولی به خاطر هیجانات بازی جدی‌اش نگرفتم. از همان موقع درگیر مداوای کمرم هستم تا به شرایط قبل برگردم.

این عضو تیم ملی مانند هر ورزشکار حرفه‌ای آرزو‌های بلند هم دارد و می‌گوید: هدف من و اعضای تیم این است سال ۲۰۲۸ در مسابقات پاراالمپیک شرکت کنیم.

 

همیشه تکیه‌گاهش بودم

زهرا باقری؛ مادر علیرضا

سال‌هاست که خودم سرپرستی بچه‌ها را برعهده دارم. هر قدمی که علیرضا در مسیر ورزش برداشته است، با چشمم دیده‌ام. در دوره تحصیل ابتدایی‌اش همیشه نگران بود از بقیه بچه‌ها کم بیاورد. برای همین من همیشه تکیه‌گاهش هستم.

پسرم از کودکی به‌دلیل ازدواج فامیلی من و پدرش، شرایط متفاوتی داشت؛ هم نابینایی و هم بقیه مشکلات. از وقتی وارد گلبال شد، انگار من هم پا‌به‌پای او ورزش کردم. هر مسابقه‌ای که داشت، دعا کردم و با تمام وجود دنبالش می‌کردم. برای همین مسابقاتش یک نذر داشتم، پیاده می‌رفتم حرم و برای سلامتی و پیشرفت او دعا می‌کردم.

وقتی خبر قبولی‌اش در تیم ملی آمد، انگار همه سختی‌های زندگی‌ام جبران شد. اگر امروز برای کشور گل می‌زند، من این موفقیت را لطف خدا و کمک حضرت‌ابوالفضل (ع) می‌دانم.

به ما قول دادند پس از این قهرمانی، مبلغی به عنوان پاداش بدهند که هنوز اتفاق نیفتاده است

هزینه‌ها همیشه سخت بوده است؛ من سرپرست خانواده‌ام و درآمد زیادی ندارم، اما نگذاشتم روی مسیرش تأثیر بگذارد. هرچه توانستم فراهم کردم. می‌گفتم تو تلاش کن، خدا بزرگ است. خودش هم اینها را می‌داند.

 

افتخار ماست

ابراهیم جنگجو؛ هم‌بازی و دوست علیرضا

از روز اول گلبال، کنار علیرضا بودم. سال‌۹۲ وارد مدرسه امید شدم، همان‌جا که گلبال را زیر‌نظر آقای جواد حیدری، مربی‌مان، شروع کردیم. بعد‌ها عضو تیم ملی جوانان شدم و مقام سوم آسیا را آوردیم، اما از آن روز تا امروز، من و علیرضا همیشه در‌کنار هم تمرین کرده‌ایم. ما هم‌محلی هستیم؛ از کودکی در یک محله بزرگ شدیم، از طریق ورزش یکدیگر را می‌شناختیم. هر مسابقه‌ای رفتیم، هر تمرینی داشتیم، کنار هم بودیم.

وقتی در انتخابی امسال، فقط علیرضا به اردو‌های تیم ملی دعوت شد، تمریناتش سنگین و حرفه‌ای بود. اگر تنها می‌ماند، نمی‌توانست تمرین کند. تیم ما کامل نبود و بچه‌ها به‌دلیل مشکلات معیشتی سر کار می‌رفتند. برای همین ما با هم تمرین کردیم، هر برنامه‌ای که از اردو می‌آورد، در سالن اجرا می‌کردیم. راستش را بخواهید، من هم از او خیلی چیز‌ها یاد گرفتم؛ در این یک سال بیشتر از اینکه من به او کمک کرده باشم، او به من کمک کرد. علیرضا افتخار ماست.

انتخاب او برای تیم ملی حقش بود؛ با اینکه من زودتر از او وارد گلبال شدم، سطحش بالاتر بود، قدرتش بیشتر، و مهم‌تر از همه اینکه سختی‌ها، او را سست نمی‌کند.

 

گلبال مثل قورمه‌سبزی، معرکه است

-در تیم لقبی دارید که فقط هم‌تیمی‌ها با آن صدایتان بزنند؟

هزینه‌ها همیشه سخت بوده؛ من سرپرست خانواده‌ام، هرچه توانستم فراهم کردم. می‌گفتم تو تلاش کن، خدا بزرگ است

دوستانم «داداش» صدایم می‌زنند.

-اولین کاری که بعد از یک برد مهم انجام می‌دهید، چیست؟

اول خداراشکر می‌کنم و بعد هم نذرهایم را ادا می‌کنم.

-برای آرام‌کردن استرسِ قبل از مسابقات مهم چه کار می‌کنید؟

در جمع دوستانم قرار می‌گیرم تا در جو هیجانی آنها، استرس یادم برود.

-عادت خاصی قبل از شروع مسابقه دارید؟

تا قبل از اینکه وارد زمین بشوم، صلوات می‌فرستم. قبل از این بازی هم صلوات نذر کردم.

-به نظرتان، گلبال شبیه کدام غذای ایرانی است؟

قورمه‌سبزی؛ چون معرکه است.

-اگر روزی قرار باشد، فیلم زندگی‌تان ساخته شود، دوست دارید چه کسی نقش شما را بازی کند؟

به این واقعا فکر نکرده‌ام تا حالا. احتمالا ابراهیم، همان دوستم که «دادا» صدایش می‌زنم.

-برای نوجوان نابینایی که تازه وارد گلبال شده است، یک جمله کوتاه دارید؟

گلبال، شهرت برایش نمی‌آورد، یعنی مثل فوتبال دیده نمی‌شود ولی می‌تواند خواسته‌های خودش را با آن برآورده کند.

 

* این گزارش چهارشنبه ۲۸ آبان‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۴۲ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44